1 شاد باش، ای شب فرخنده دوش که فلان بود مرا در آغوش
2 نه همی سیر شد از رویش چشم نه همی پر شدی از قولش گوش
3 ماجرای دل خون گشته من دیده می ریخت برون، من خاموش
4 مست بودم خبر از خویش نداشت باده را گر چه نمی کردم نوش
5 او همی گفت سخن، من حیران او همی خورد می و من بیهوش
6 ای که آن روی ندیدی زنهار گر مقابل شویش دیده مپوش
7 هست بازار تو در دلها گرم حسن چندانکه توانی بفروش
8 ناله خسرو بشنو که خوش است بر در شاه فغان چاووش
دیدگاهها **