1 مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن
2 ای که می بخشی به گلچینان کلید باغ را اول این قفل گره از بال بلبل باز کن
1 اگر چه عشق به ظاهر خراب کرد مرا ز روی گرم، پر از آفتاب کرد مرا
2 هنوز رنگ عمارت، نگار دستم بود که ترکتاز حوادث خراب کرد مرا
1 در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی از لب بام کنند اهل هوس بوسه ربایی
2 در بسته حجاب بود گر چه گلشنش تکلیف بوسه است دهن غنچه کردنش
1 چه خیال است که دیوانه و شیدا نشویم؟ بوی مشکیم، محال است که رسوا نشویم
2 عشق ما را پی کاری به جهان آورده است ادب این است که مشغول تماشا نشویم
1 از عزیزان دیده پوشیده من روشن است بوی پیراهن کلید خانه چشم من است
2 خون ما بی طالعان را نیست معراج قبول ورنه جای مصرع رنگین، بیاض گردن است
1 کدام دیدهٔ بد در کمین این باغ است ؟ که بی نسیم، گل از شاخسار میریزد
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟