1 صبر مرا حواله به سیماب می کنی دلداری سفینه به گرداب می کنی
2 ما همچو داغ لاله سیه روزگار و تو سیر سمن فشانی مهتاب می کنی
3 بیدار می کنند به آواز بوسه ات در دامن فرشته اگر خواب می کنی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جگری سوخته چون لاله ایمن دارم چون نسوزم، که سر داغ به دامن دارم
2 غوطه در زنگ زد از سیر چمن آینه ام چشم امید به خاکستر گلخن دارم
1 می نماید پایکوبان دار را منصور ما تاک را آتش عنان سازد می پر زور را
2 هر سبکدستی نیارد نغمه از ما واکشید ناخن شیرست مضراب رگ طنبور ما
1 پیش چشمم شد روان گر تشنه دریا شدم یافتم جویاتر از خود هر چه را جویا شدم
2 چون الف کز مد بسم الله بیرون شد نیافت محو در نظاره ان قامت رعنا شدم
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به