1 بغیر نامه و پیغام بی نشانان را کتابتی است نهانی که از ریا دور است
2 صفای همت باطن که عالم افروزد که حسن حرف زبانی چراغ بی نور است
1 از رقیبان تو صد خار جگر هست مرا بجز از درد تو صد درد دگر هست مرا
2 مست آن زلف چه زنام اگر سر برود کافرم گر زسر خویش خبر هست مرا
1 مست می و ساقیم تا نفسی باقی است با می و ساقی مرا کار بسی باقی است
2 گر دلم از دست رفت بهر نثار رهت شکر که بر جان هنوز دست رسی باقی است