یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد از فرخی یزدی غزل 117

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد

1 یک دم دل ما از غم، آسوده نخواهد شد وین عقده بآسانی، بگشوده نخواهد شد

2 تا فقر و غنا با هم، در کشمکش و جنگند اولاد بنی آدم، آسوده نخواهد شد

3 در وادی عشق از جان، تا نگذری ای سالک این راه پر از آفت، پیموده نخواهد شد

4 اندیشه کجا دارم، از تهمت ناپاکان چون دامن ما پاکست، آلوده نخواهد شد

5 ای شاه رخ نیکو، از خط جفا رخ شو کاین لکه تو را از رو، بزدوده نخواهد شد

6 از گفته ما و من شد تازه غم دیرین این رسم کهن تا کی، فرسوده نخواهد شد

7 گر دشمن جان گردند، آفاق به جان دوست یکجو غم جانبازان، افزوده نخواهد شد

عکس نوشته
کامنت
comment