1 روزی به نبرد صف شکستن باید بر خصم ره فرار بستن باید
2 روز دگری بقصد یک حمله سخت از موقع خود عقب نشستن باید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گر از دو روز عمر مرا یک نفس بماند در انتظار ناجی فریادرس بماند
2 هرکس ببرد گوی ز میدان افتخار جز فارس را که فارس همت فرس بماند
1 به هنگام سیهروزی علم کن قد مردی را ز خون سرخفام خود بشوی این رنگ زردی را
2 نصیب مردم دانا به جز خون جگر نبود در آن کشور که خلقش کرده عادت هرزهگردی را
1 دل زارم که عمرش جز دمی نیست دمی بی یاد روی همدمی نیست
2 بیاد همدم این یکدم تو خوش باش که این دم هم دمی هست و دمی نیست
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به