یکروز از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 34

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

یکروز اگر زانکه ترا با تو گذارند

1 یکروز اگر زانکه ترا با تو گذارند بس قصه بیداد تو کز خون بنگارند

2 بس بی گنهان کز تو سحرگاه بنالند بس بیوه زنان کز تو شبانگاه بزارند

3 بس خاک که از دست تو ریزند بسربر بس آب که از جور تو از دیده ببارند

4 غافل مشو ای خفته که از ظلم تو هر شب در حضرت ایزد ز تو در سجده هزارند

5 گیرم ز کسی شرم نداری و نترسی تا پیش تو عیب تو همی گفت نیارند

6 باری زخدا هم بنترسی تو که در حشر این کرده و این دیده همی بر تو شمارند

7 بس شرم و خجالت که ترا خواهد بودن گر آینه فعل تو در روی تو دارند

8 این ناز و تنعم که تو در پیش گرفتی شک نیست که خوش میگذرد گر بگذارند

عکس نوشته
کامنت
comment