1 به طوق غبغب سیمین او نظر واکن هلال ماه در آغوش را تماشا کن
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 راه خوابیده رسانید به منزل خود را نرساندی تو گرانجان به در دل خود را
2 تا چو گرداب توان ریشه رسانید به آب همچو کشتی مکن آلوده ساحل خود را
1 آنچنان کز رفتنِ گل، خار میمانَد به جا از جوانی حسرتِ بسیار میمانَد به جا
2 آهِ افسوس و سرشکِ گرم و داغِ حسرت است آنچه از عمرِ سبکرفتار میمانَد به جا
1 خامی بود سر از پی دنیا گذاشتن کاین صید رام می شود از وا گذاشتن
2 بی انتظار دامن ساحل گرفتن است چون موج دست بر دل دریا گذاشتن
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به