1 آه ازین دور چرخ و گوش افلاک آه ازین اختران کجرو نا پاک

2 عبرت ازین روزگار و چرخ نگیری تا بسواری چه چا بکند و چه چالاک

3 ابلق ایام بر تو پی سپرد گرم چون سرت آویخته هزار بفتراک

4 صبح چو کوتاه عمر آمد ازینروی هر نفس از دست چرخ جامه کند چاک

5 از پی کم عمریست اینکه بدینحال لاله جگر سوختست و نرگس غمناک

6 کس نبرد جان بدر ز گردش ایام کس نبرد سر برون ز چنبر افلاک

7 مرگ بفرسایدت اگر چه بزرگی زانکه از و هم نرست سید لولاک

8 می نکند مرگ قصد جان تو! زنهار دست اجل کی رسد بجان تو! حاشاک

9 این فلک بی هنر نگر که شب و روز روی زمین میکند ز اهل هنر پاک

10 گر شکم آدمی ز خاک شود سیر چون نشود سیر زادمی شکم خاک