1 ای قبله ابروی تو محراب ابرار آمده محرابیان در کوی تو از قبله بیزار آمده
2 هم عاشقان در شست تو، هم روزه داران مست تو هم زاهدان از دست تو در بند پندار آمده
3 وه کان کمند عنبرین مشک خم اندر خم و چین از بهر آن مویی ببین جانی گرفتار آمده
4 زیبا تو بر بام آنچنان شوخی و عیاری کنان ای آفتاب عاشقان از تو به دیوار آمده
5 تا دیدم آن چشم عجب سوگند آن چشم است و لب گر هست جویم روز و شب در چشم بیدار آمده
6 تو سرکش و من بیدلم، افتاده کار مشکلم حاصل ز دست حاصلم صد رنج و تیمار آمده
7 نازی ست اندر سر ترا خشمی ست بر چاکر ترا وان خوی نازک مرترا از چشم بیمار آمده
8 خسرو گرفتار هوس، دیوانه روی تو بس وز خون مژگان هر نفس آلوده رخسار آمده
دیدگاهها **