1 ای دل، ز بتان دو دیده برگیر اندیشه ز عالم دگر گیر
2 تا شحنه غم ترا درین راه سر بر نگرفت، پای برگیر
3 شور و شر بیخودیست اینجا با خود شو و ترک شور و شر گیر
4 نی نی غلطم که چون اسیران دنباله جعدهای ترگیر
5 گر درد سریت هست از عشق با درد بساز و ترک سر گیر
6 سرباز مکش ز پای خوبان گر بی سپر است، بی سپر گیر
7 خاکی که بر او بتی گذشته ست از مردم دیده در گهر گیر
8 خاری که بر او گلی نشسته ست در دیده میل سرمه برگیر
9 ور عقل رهت زند به کویش ترک من مست بی خبر گیر
10 خسرو، بنشین و دختر رز با خوش پسران سیمبر گیر