1 حال درویش خسته باز مپرس غم دیرینه بازگو چکند
2 چو فلک آتشش بخرمن زد فکر کشت و غم درو چکند
3 هر که در عالمش جوی نبود همه عالم به نیم جو چکند
1 ما چنین بیخود اگر یار رسد بر سر ما که خبر می دهد ار دل نطپد در بر ما؟
2 لحظه ای باش که از شوق تو آییم بهوش گر پی پرسش ما آمده یی بر سر ما
1 تو گر پروانهای همچون خلیل آتش گلستان است که ظاهر آتشست آن شمع و پنهان آب حیوان است
2 مرا در وادی محنت، غم مردن کجا باشد در این ره زندگی سخت است ورنه مردن آسان است
1 گر بدامن گردی از آن رهگذر می بایدت دامنی از دامن گل پاک تر می بایدت
2 گر امید وصل باشد در قیامت دور نیست ایکه عاشق میشوی صبر اینقدر می بایدت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به