- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست عیب از لاله گر لافد به گلبرگ ترش هرکه در صحرا رآید عقل باشد کمترش
2 شمع من کاش از سر بیمار هجران بگذرد کز نظر خواهد شد امشب تا بروز محشرش
3 بر لب آمد جان بیمارم چه باشد کز کرم تازه سازد جانم از بوی لب جان پرورش
4 تابش آتش اگر از آب ننشیند چرا سوز دیگر میکند پیدا دلم از خنجرش
5 ما و سوز دل که عالم گر پر از آب بقاست مرغ آتشخواره جز آتش نباشد در خورش
6 اینچنین کز سوختن اهلی به بیماری فتاد خیزد از جا گر برانگیزد صبا خاکسترش
7 هرکه او لب تشنه مرد از عشق گر باشد در بهشت آتش لب تشنگی بنشاند آب کوثرش
8 من کز از استغنای عشقم سوی شاهان چشم نیست چشم دارم التفاتی از گدایان درش