1 نگارا، چشم رحمت سوی من دار عنایت بر تن چون موی من دار
2 مده، ای پارسا، بیهوده بندم دلی، گر می توانی،سوی من دار
3 دو تا شد بازویم زیر سر، آخر دمی سر در خم بازوی من دار
4 جفا کم کن، ولی گر خواهدت دل نمی گویم که شرم از روی من دار
5 هنوزم چند خواهی سوخت، ای چرخ؟ بکش یا دوست را پهلوی من دار
6 دلم کز دست هجران خود شد، ای اشک ببر در پیش آن بدخوی من دار
7 مکن بیچاره خسرو را فراموش زبان گه گه به گفت و گوی من دار