1 خاکم به چشم در نگه واپسین مزن زنهار بر چراغ سحر آستین مزن
1 مصیبت دگرست این که مرده دل را چو مرده تن خاکی به گور نتوان کرد
1 خود کردهام به شکوهتر خصم جان خویش کافر مباد کشتهٔ تیغ زبان خویش !
1 آمد کار من ورشته تسبیح یکی است که ز صد رهگذرم سنگ به سر میآید
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به