1 بی چیزی من اگر چه پابست مرا غم نیست که تاب نیستی هست مرا
2 با بی سر و پائی ز قناعت دایم سرمایه روزگار در دست مرا
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آن دست دوستی که در اول نگار داد با دشمنی به خون دل آخر نگار داد
2 دیدی که باغبان جفاپیشه عاقبت بر باد آشیانه چندین هزار داد
1 در سیاست آنکه شاگرد است طفل مکتبی را کی به استادی تواند خویش سازد اجنبی را
2 این وجیهالملهها هستند قاصر یا مقصر برکنید از دوششان پاگون صاحب منصبی را
1 گر پریشان خم گیسوی تو از شانه نبود هر خمی منزل جمعی دل دیوانه نبود
2 تیشه بر سر زد فرهاد و چو شیرین جان داد دیگران را مگر این همت مردانه نبود
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **