گمره عشقم و نبود به من مست از اهلی شیرازی غزل 110

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

گمره عشقم و نبود به من مست گرفت

1 گمره عشقم و نبود به من مست گرفت که چنین می بردم او که مرا دست گرفت

2 خاک ره گشتن ما عین سرافرازی بود چشم کوتاه نظر همت ما پست گرفت

3 موج بحر کرم افکند مرادم به کنار ورنه این صید نشاید به دو صد شست گرفت

4 از وجود و عدم یار فراغت دارد هستی ام نیستی و نیستی ام هست گرفت

5 اهلی از عشق تو شد کافر و زنار پرست نام ایمان به زبان بهر زبان بست گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment