- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم زو شب حدیث ناز می گفت همی گفت آن حدیث و باز می گفت
2 نمی آمد مرا خواب از غم دوست ز هجران سرگذشتی باز می گفت
3 خیال غمزه از پیکان دلدوز پیام ترک تیرانداز می گفت
4 نهان می مردم و می زیستم باز که جان با من سخن زان ناز می گفت
5 مرا می کشت یاد آن که روزی به غمزه با من آن بت راز می گفت
6 خوش آن مرغی که می آمد از آن باغ کبوتر را سلام باز می گفت
7 دل من مست بود و قصه دوست گهی زانجام و گه ز آغاز می گفت
8 ز زلفش عقل می نالید با چشم جفای دزد با غماز می گفت
9 چو چنگ غم زده در گریه خسرو سرود عاشقان با ساز می گفت