1 دست من اگر همچو دلم تنگ نبودی جز درسر آنزلف شبه رنگ نبودی
2 زان تنگ شکرجانم بی بهره نماندی گرخوی تو همچون دهنت تنگ نبودی
3 گفتی خجلم زان بر تو کمترک آیم باشد چه خوش این عذر اگر لنگ نبودی
4 بس دورفتادیم ازان روی چو ماهت ور رای تو بودی غم فرسنگ نبودی
5 گویند که در صلح دهی بوسه بر آن لب گردوست رها کردی خود جنگ نبودی
دیدگاهها **