1 سوار چابک من پیش چشم من مگذر مرا بکشتی، ازین سو ز بهر من مگذر
2 ببین که چشم کسی چون بود، ز بهر خدا بدین صفت که تویی پیش مرد و زن مگذر
3 بهانه می طلبند اهل دل که جان بدهند بپوش روی، وگرنه در انجمن مگذر
4 سرم به خاک ره تست، پرشکسته مرو نماز می کنم، آخر ز پیش من مگذر
5 به دیده و دل و جان بگذری که جان توام رواست زان همه بگذر، ازین سخن مگذر
6 غبارهاست ز جعد تو در دلم بسیار کشان به روی زمین جعد چون سمن مگذر
7 دلا، ز زلف گذر بر لبت اگر نتوان ولیک تا بتوانی از آن دهن مگذر