1 فغان من همه از دست توسن نفس است که خام و سرکش و بدخوی و بدلجام بود
2 بشصت سال ریاضت که دید دید در ره عشق نگشت رام و نخواهد شدن کدام بود
3 چو عود خام کسی را که خامی از ازلست هزار سال بسوزد هنوز خام بود
1 تا نمردیم دل از درد تو بهبود نداشت تا ندادیم به سودای تو جان سود نداشت
2 حقه سبز فلک داشت دوای همه کس آنچه درمان دل خسته ما بود نداشت
1 تیره شد از تو به ساقی طبع شورانگیز ما خشت خم بردار و بشکن شیشه پرهیز ما
2 گریه ما دشمنان خویش را در خون نشاند عاقبت کاری بکرد این دیده خون ریز ما
1 گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را
2 لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را