- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشمم از گریه دوش ناسودست تا سحر گه سرشک پالودست
2 گر نخفتست چشم من شاید چشم او باری از چه نغنودست
3 روزها شد که آن نگارین روی بمن آن روی خوب ننمودست
4 بی سبب رخ ز من نهان دارد می ندانم که این که فرمودست
5 گفتم از چشم بد نگه دارش مگر آن چشم چشم من بودست
6 سرکشی بود عادتش همه عمر خشم و دشنام نو در افزودست
7 راضیم گر چه پای بازگرفت باری از درد سر بر آسودست