- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم من چون بخت تو ناخفته به کار من چون زلف تو آشفته به
2 فنته دلهاست چشم مست تو شاید ار خفته است فتنه خفته به
3 چندگوئی من چکردستم بگوی آنچه با من کرده ناگفته به
4 دل ببردی جان اگر خواهی ببر ناوک تو بر نشانه خفته به
5 گفتی از من در دعا تقصیر نیست سینه از چونین محالی رفته به
6 با تو سراندر میان خواهم نهاد گز طبیبان درد را ننهفته به