- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار من گویند آنجا گه گاهی بگذرد راضیم گر در دلش از بعد ماهی بگذرد
2 بیهشم در راهش افتاده، مرا آگه کنید گر درین ره سرو بالا کج کلاهی بگذرد
3 ای صبا، جانم ببر، در خاک کویش کن نثار گر درین ره نگذرد آخر به راهی بگذرد
4 حال پالامان راه خویش می پرسی، مپرس وای بر موران دران شارع که شاهی بگذرد
5 نیست آن دولت که بوسم پای میمونت، ولی پای آن بوسم که در کوی تو گاهی بگذرد
6 غمزه با صدها بلای خویش نابخشود نیست دیدن شاهی که با زینسان سپاهی بگذرد
7 خلق در فریاد و تو خوش می روی، من چون زیم؟ وه که گر ناگاهی از من تیر آهی بگذرد
8 زاه گرمم مروسیه شد روز، هم داری روا کاینچنین روز سیه بر رو سیاهی بگذرد
9 در زنخدانت دل خسرو فتاد و غرق شد همچو آن مستی که بر بالای چاهی بگذرد