1 مسلمانان، گرفتارم گرفتار وزین جال دل افگارم گرفتار
2 نظر بر نیکوان چندان نهادم که شد ناگه دل زارم گرفتار
3 چو خود کردم نظر در روی خوبان بدین محنت سزاوارم گرفتار
4 کمند گیسو افگنده ست و کرده یکی خونریز عیارم گرفتار
5 گسستن را ندارم طاقت ار چه ز موی او به یک تارم گرفتار
6 شبم را حال کی داند که هرگز به روز من نشد یارم گرفتار
7 برو از دیده خسرو که بادا به آب چشم بیدارم گرفتار