- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قمر آن نیست که عاشق بَرَد از یاد او را یادش آن گُل که نه از کف ببَرَد باد او را
2 ملَکی بود قمر پیشِ خداوند عزیز مرتعی بود فلک خرّم و آزاد او را
3 چون خدا خلقِ جهان کرد به این طرز و مثال دقّتی کرد و پسندیده نیفتاد او را
4 دید چیزی که به دل چنگ زند در وی نیست لاجرم دل ز قمر کند و فرستاد او را
5 حسن هم داد خدا بر وی ، حُسنِ عَجَبی گرچه بس بود همان حسنِ خداداد او را
6 جمله اَطوارِ نِکوهیده از او باز گرفت هرچه اخلاقِ نکو بود و بجا ، داد او را
7 گر به شمشاد و به سوسن گذرد اندر باغ بپرستند همه سوسن و شمشاد او را
8 بلبل از رشکِ صدایِ او گلو پاره کند ورنه بهر چه بُوَد این همه فریاد او را