1 پولی که ز خون خلق آماده شود صرف بت ساده و بط و باده شود
2 افسوس که دسترنج یک مشت فقیر چون جمع شود حقوق شهزاده شود
1 عشقبازی را چه خوش فرهاد مسکین کرد و رفت جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت
2 یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت
1 بهر آزادی هر آن کس استقامت میکند چاره این ارتجاع پر وخامت میکند
2 گو سپر افکن در این شمشیربازی از نخست هرکسی کاندیشه از تیر ملامت میکند
1 چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود
2 پارسایان را ز بس مستی گریبانگیر شد دامن هر کس گرفتیم از شراب آلوده بود
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند