1 محبا حبیب الله آن مظهر لطف سپهر شرف آفتاب سعادت
2 ز غیبش خدا داد مولودی الحق که آفاق روشن شد از آن ولادت
3 کمال سعادت بود ظاهر از وی که تاریخ دارد نشان سعادت
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا
1 منم که حاصل من غیر نامرادی نیست درخت بخت مرا برگ عیش و شادی نیست
2 ز فسحت دو جهان خاطرم به تنگ آمد فراغت دل مجنون بهیچ وادی نیست