1 مگو فلک چو تو خود آورد بصد دوران نیابد او چو تو شاهی حلیم و هم قهار
1 جز داغ دلم چراغ شب نیست وز طالع تیره این عجب نیست
2 گر با سگت از ادب زنم دم او عفو کند ولی ادب نیست
1 عشق آتش است و در دل دیوانه در گرفت برق قبول شمع به پروانه در گرفت
2 از چشم سرخوش تو که مست است بی شراب صحبت بیک کرشمه مستانه درگرفت
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست