1 مگو فلک چو تو خود آورد بصد دوران نیابد او چو تو شاهی حلیم و هم قهار
1 هرکه چون صورت چین دیده بروی تو گشاد چشم دیگر ز تماشای تو بر هم ننهاد
2 مگر آن لحظه رقیب تو زمن پوشد چشم که رود خاک وجود من دلخسته بباد
1 گر زخم عشق بر دل مردم جراحت است مارا ز زخم تیر بتان چشم راحت است
2 گل راست حسن و بسته دهان مرا نمک حسن نکو بسی است سخن در ملاحت است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به