1 ساقی نظری بعاشق محزون کن رحمی بدل شکسته پر خون کن
2 آبی چشمان ز کوثر وصل مرا وین دوزخ حسرت از دلم بیرون کن
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آنکه فرشته را ازو دست امید کوته است با دل ما بود ولی از دل خود کی آگه است
2 از بر ما چه میروی بهر خدا که باز گرد جان بفدای مرکبت چشم امید بر ره است
1 عمرم همه با صوت نی و چنگ بسر رفت وز سیلی عشق آنهمه از گوش بدر رفت
2 من سوختم از عشق و ترا هیچ خبر نیست وز ناله من در همه آفاق خبر رفت
1 بخاک مرده اگر برق عشق برگیرد چراغ مرده دگر زندگی ز سر گیرد
2 گذر بکوی تو چون آورم ز جور رقیب که او سگی است که بر صید رهگذر گیرد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **