مرا از جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی غزل 89

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

آثار جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی

مرا با آن لب شیرین شبی گر خلوتی باشد

1 مرا با آن لب شیرین شبی گر خلوتی باشد ز وصلیش شکرها گویم ز بختم منتی باشد

2 به دیداری و گفتاری زیار خویش خرسندم پس ار بوسی بود توفیر آن خود دولتی باشد

3 همه جا نخواهد از عاشق لبش بوسی دریغ آرد چنین یارست بسم الله کسی کِش رغبتی باشد

4 مرا شیرین لبش بی‌جرم دشنام ار دهد هرگز نخواهم داد خویش از وی بلی تا فرصتی باشد

5 چنان خو کرده دل با غم که گر جایی غمی بیند به صد لطفش همی‌گوید بگو گر خدمتی باشد

6 بتا چون گل مشو خندان که من چون شمع می‌گریم که عمر گل ازین معنی‌ست کاندک مدتی باشد

7 ترا هر ساعتی از من به تازه خدمتی باید مرا هر لحظه از تو بی‌وفایی محنتی باشد

8 تو با این دل مسلمانی؟ نیی والله محالست این مسلمان آن بود کورا به دل در رحمتی باشد

عکس نوشته
کامنت
comment