عاشقی محنتِ بسیار کشید از ایرج میرزا مثنوی 1

ایرج میرزا

آثار ایرج میرزا

ایرج میرزا

عاشقی محنتِ بسیار کشید

1 عاشقی محنتِ بسیار کشید تا لبِ دِجله به معشوق رسید

2 نشده از گل رویش سیراب که فلک دسته گلی داد به آب

3 نازنین چَشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود

4 دید در رویِ شط آمد به شتاب نو گلی چون گل رویش شاداب

5 گفت بَه بَه چه گل زیبایی ست لایق دست چو من رعنایی ست

6 حیف از این گل که برد آب او را کند از منظره نایاب او را

7 زین سخن عاشق معشوقه پرست جست در آب چو ماهی از شست

8 خوانده بود این مَثل آن مایه ناز که نکویی کن و در آب انداز

9 خواست کازاد کند از بندش نام گل برد و در آب افکندش

10 گفت رَو تا که ز هجرم بِرَهی نام بی مهری بر من ننهی

11 موردِ نیکیِ خاصت کردم از غم خویش خلاصت کردم

12 باری آن عاشق بیچاره چو بط دل به دریا زد و افتاد به شط

13 دید آبی است فراوان و دُرست به نشاط آمد و دست از جان شست

14 دست و پایی زد و گل را بربود سوی دلدارش پرتاب نُمود

15 گفت کای آفت جان سُنبلِ تو ما که رفتیم ، بگیر این گُلِ تو!

16 بِکُنَش زیب سَر ، ای دلبر من یاد آبی که گذشت از سر من

17 جز برای دل من بوش مکن عاشق خویش فراموش مکن

18 خود ندانست مگر عاشق ما که ز خوبان نتوان خواست وفا

19 عاشقان را همه گر آب بَرَد خوبرویان همه را خواب بَرَد

عکس نوشته
کامنت
comment