1 خداوندا کمینه چاکر تو کت اندر بندگی یکروی و یکتاست
2 ز خدمت یکدو روز اردورماندست مگو سرگشته نا پای برجاست
3 بخاک پای تو کان نیست تقصیر نه نیز او را ملال از خدمتت خاست
4 بلی زینمعنی او را یکغرض هست بگوید گر تقضی ور تقاضاست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زمن بخواهد حاجی سلام پرسش خویش دعا و خدمت هریک همی کنم تکرار
2 توقعست مرا کز مجددات امور خبر دهند بهر وقت از مجار ومسار
1 شاه جوانست و بخت ملک جوانست کار جهان لاجرم بکام جهانست
2 تخت بنازد همی و در خور اینست تاج ببالد همی و لایق آنست
1 حکیم یونان ان فلسفی نجیب الدین که واقفست بتحقیق برهمه اسرا ر
2 زمنطق و ز ریاضی و از طبیعیات نجوم و هندسه و علم طب و موسیقار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به