لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب
1
لعل از کان بدخشان، گوهر از عمان طلب
گنج از ویران، حضور دل ز درویشان طلب
2
نیست نعمت را درین دریای بی پایان حساب
چون صدف از عالم بالا همین دندان طلب
3
می کند کار نمک درمی، تکلف در سلوک
خانه را پاک از تکلف کن دگر مهمان طلب