- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شاه روشندل که ریزد خون دشمن بهر دوست قرص خورشید فلک بهر کمر شمشیر اوست
2 شاه اسماعیل حیدر آنکه در روز مصاف تیغ او بهر خلاف از اژدها برکند پوست
3 موج گوهرچین بود بر روی تیغش از غضب زانکه با دشمن چو بحر از اصل گوهر تندخوست
4 هرکه رویش دید داند کز کدامین گوهرست پاکی گوهر چو تیغش روشن از روی نکوست
5 آب تیغش هر کجا سر برزد از جوی غلاف آب روی دشمنان بر خاک راهش آب جوست
6 خون خصمش چون نریزد کز فلک هر صبح و شام تا قیامت تیغ مهر از دشمنانش کینه جوست
7 هرکه خون دشمنانش میخورد مانند تیغ در میان دوستان هر جا که باشد سرخ روست
8 تا شود روی زمین پاک از غبار ظالمان روزگاری شد که آب تیغ او در شست شوست
9 برگ گل از نازکی با تیغ او ماند ولی قدر او از گوهرست و قدر او از رنگ و بوست
10 از زبان تیغ او آتش جهد مانند برق بس که با دشمن تیغ او در گفتگوست