1 فکرِ شاهِ فَطِنی باید کرد شاهِ ما گُنده و گول و خِرِف است
2 تخت و تاج و همه را وِل کرده در هُتل هایِ اُروپ مُعتَکِف است
3 نشود منصرفِ از سَیرِ فَرَنگ این همان احمدِ لایَنصَرِف است
1 خوش آن که او را در دل بود وِلایِ علی که هست باعث رحمت به دنیی و عقبی
2 پناه شاه و گدا ملجاً وَضیع و شریف مَلاذِ پیر و جوان مَهرَبِ فقیر و غنی
1 ز درج دیده در آودره ام لَالی را نثار مقبره ی درة المعالی را
2 گمان برم که برای چنین نثاری بود که درج دیده بیندوخت این لَالی را
1 به انگشتان پا از زیر کرسی ز کس ها کرده ام احوال پرسی
1 آب حیات است پدر سوخته حَبِّ نبات است پدر سوخته
2 وه چه سیه چرده و شیرین لب است چون شکلات است پدر سوخته
1 ای خایه به دست تو اسیرم بنمودهای از جماع سیرم
2 دستم نشود به تخم کَس بند تا باد تو کرده دست گیرم