1 چند مردم بکشی رسم بزرگی آنست که گنه بینی و از غایت احسان بخشی
2 سهل باشد چو اجل جان ستدن از هر کس سعی آن کن که مسیحا شوی و جان بخشی
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
1 منم که حاصل من غیر نامرادی نیست درخت بخت مرا برگ عیش و شادی نیست
2 ز فسحت دو جهان خاطرم به تنگ آمد فراغت دل مجنون بهیچ وادی نیست