1 خواجه لطف الله دارالضربی آن کام کرم کز مروت بر رخ ارباب حاجت در نبست
2 بسکه بودش لطف اگر تعریف او پرسد کسی جان محضی از پی تاریخ گوید هر که هست
1 ز فتراکسوار من چه معراجی است آهو را سر آن آهویی گردم که قران میشود او را
2 نکوخویی ز خوبان رشک عاشق بار میرود از آن نیکویان دل میدهم خوبان بدخو را
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را