1 خواجه بسحاق پیر صاحبدل بود شمعی درین کهن فانوس
2 شد اسیر اجل که مردن را نکند چاره عقل جالینوس
3 رفت مردانه آخر از عالم زانکه زد سالها بمردی کوس
4 همه گویند بهر تاریخش مرد مردانه پیر با ناموس
1 ای شده در خانه جان منزلت خانه جان یافته زان منزلت
2 ای شده مهر رخ تو زین چرخ چرخ ازان آمده در عین چرخ
1 جهانی دل کباب از غم که آن گل ز آه مستانش شرار اخگر دل میجهد بر طرف دامانش
1 سجده بت گرچه باشد نامسلمانی مرا چون کنم چون این نوشت ایزد به پیشانی مرا
2 تا کی این دزدیده دیدن پرده بردارم زپیش از تو حال خود چه پوشم زانکه میدانی مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به