-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خوان میفکند کنون مسلمانان آن خواجه که سگ بر او شرف آرد
2 خوانی که ز خون آدمی باشد افطار بدان کسی روا دارد؟
3 خود کس نرود و گر رود آنجا دربانش و پرده دار نگذارد
4 خوانی چه کنی که میزبان او را هر لقمه هزار بار بشمارد
5 آن سفره نحس مردریگش بین کش پیش شدن کسی نمی یارد
6 وان قرص حقیر چون هلال صوم کش گرسنگی ز لب همی بارد