جانا، روان کن راحتی، از امیرخسرو دهلوی غزل 1723

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان همه

1 جانا، روان کن راحتی، ای راحت جان همه با ما همه تلخی مکن، ای شکرستان همه

2 تو مست و غلتان تو به تو، زلف پریشان مو به مو جان بادگران سو به سو، گرد سرت جان همه

3 غم دارم و دل ریش از آن، بیخوابی من بیش از من میگفت حالم پیش از آن خواب پریشان همه

4 زان روی چون مهتاب خوش یکدم نکردم خواب خوش از تو نخوردم آب خوش، ای آب حیوان همه

5 تو خفته شبها بیخبر خلقی به فریاد سحر من جان خود سازم سپر در پیش پیکان همه

6 ای درد تو مهمان من، مهمان دردت جان من درد تو تنها ز آن من، درمان تو ران همه

7 خسرو ز جان سوخته گم گشته صبر آموخته وقتی شد آخر دوخته چاک گریبان همه

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر