- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز یاران آن قَدر بد دیدهام کز یار میترسم به بیکاری چنان خو کردهام کز کار میترسم
2 شاپوییها خطر ناکند و ترسیدن از آن واجب ولی با این خطرناکی من از دستار میترسم
3 نه از مار و نه از کژدم نه زین پیمانشکن مردم از آن شاهنشهِ بیدینِ خلقآزار میترسم
4 نمیترسم نه از مار و نه از شیطان نه از جادو غم خود را به یک سو هشته از غمخوار میترسم
5 چو بیاصرار کار از دست مردم برنمیآید چه کار آید ز دست من که از اصرار میترسم
6 فراوان گفتنیها هست و باید گفتنش امّا چه سازم دور دور دیگرست از دار میترسم