1 چنان ز ساده دلی ها رمیده ام ز کتاب که بوی خون به مشامم رسید ز سرخی باب!
2 تمام شب به خیال تو عشق می بازم ز سادگی به کتان صاف می کنم مهتاب
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گر چه محجوب از نظر کرده است بی جایی ترا همچنان جوید ز هر جایی تماشایی ترا
2 از لطافت فکر در کنه تو نتواند رسید چون تواند درک کردن نور بینایی ترا
1 دیوانه کرد سبزه خطت بهار را در خاک و خون کشید رخت لاله زار را
2 هر موی دلفریب تو شیرازه دلی است متراش زینهار خط مشکبار را
1 از زنگ کبر آینه خویش ساده کن در زیر پا نظر کن و حج پیاده کن
2 چون مور مدتی کمر بندگی ببند دیگر ز روی دست سلیمان، و ساده کن
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
1 نیست در دیده ما منزلتی دنیا را ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
2 زنده و مرده به وادید ز هم ممتازند مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **