1 یک عمر در این محیط گردیدم من وین بوالهوسان را همه سنجیدم من
2 فهمیدنم این بود که از این مردم در هیچ زمان هیچ نفهمیدم من
1 چنان کز تاب آتش آب از گرمابه میریزد ز سوز دل مدام از دیدهام خونابه میریزد
2 به مرگ تهمتن از جور زال چرخ در زابل چو رود هیرمند اشک از رخ رودابه میریزد
1 شبیه ماه مکن طفل خردسال مرا چو آفتاب نخواهی اگر زوال مرا
2 در این قفس چو مرا قدرت پریدن نیست خوشم که سنگ حوادث شکست بال مرا
1 چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود
2 پارسایان را ز بس مستی گریبانگیر شد دامن هر کس گرفتیم از شراب آلوده بود
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی