ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم از فرخی یزدی غزل 4

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما

1 ای که پرسی تا به کی دربند دربندیم ما تا که آزادی بود دربند در بندیم ما

2 خوار و زار و بیکس و بیخانمان و دربدر با وجود اینهمه غم، شاد و خرسندیم ما

3 جای ما در گوشه صحرا بود مانند کوه گوشه گیر و سربلند و سخت پیوندیم ما

4 در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم با درون پر ز خون در حال لبخندیم ما

5 مادر ایران نشد از مرد زائیدن عقیم زان زن فرخنده را فرزانه فرزندیم ما

6 ارتقاء ما میسر می شود با سوختن بر فراز مجمر گیتی چو اسفندیم ما

7 گر نمی آمد چنین روزی کجا دانند خلق در میان همگنان بی مثل و مانندیم ما

8 کشتی ما را خدایا ناخدا از هم شکست با وجود آنکه کشتی را خداوندیم ما

9 در جهان کهنه ماند نام ما و فرخی چون ز ایجاد غزل طرح نو افکندیم ما

عکس نوشته
کامنت
comment