1 این چرخ برین که سرفرازی دارد بر جنس بشر دست درازی دارد
2 با پرده دلفریب پر نقش و نگار یک لحظه دو صد هزار بازی دارد
1 اگر مرد خردمندی تو را فرزانگی باید وگر همدرد مجنونی غم دیوانگی باید
2 رفیقی بایدم همدم، به شادی یار و در غم هم وزین خویشان نامحرم مرا بیگانگی باید
1 آنکه اندر دوستی ما را در اول یار بود دیدی آخر بهر ملت دشمن خونخوار بود
2 وآن که ما او را صمد جو سالها پنداشتیم در نهانش صد صنم پیچیده در دستار بود
1 در سیاست آنکه شاگرد است طفل مکتبی را کی به استادی تواند خویش سازد اجنبی را
2 این وجیهالملهها هستند قاصر یا مقصر برکنید از دوششان پاگون صاحب منصبی را
1 این ستمکاران که میخواهند سلطانی کنند عالمی را کشته تا یک دم هوسرانی کنند
2 آنچه باقی مانده از دربار چنگیز و نِرُن بار بار آورده و سر بار ایرانی کنند
1 قسم به عزت و قدر و مقام آزادی که روح بخش جهان است نام آزادی
2 به پیش اهل جهان محترم بود آنکس که داشت از دل و جان احترام آزادی