- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی اختیار ماست که دل بیقرار ازوست ما را چه اختیار بود از اوست
2 تا حسن آن پری است چنان بر قرار خود تنها نه من که هرکه بود بی قرار ازوست
3 آه این چه نو گل است که در بوستان حسن چون لاله هر که می نگرم داغدار ازوست
4 کس را بمهوشی نرسد ناز پیش او جایی که آفتاب فلک شرمسار از اوست
5 چون آب دیده هر که نه پاکیزه دامن است گر مردم دویده بود بر کنار ازوست
6 خاکسترست از آتش غم دل ولی هنوز جان مرا بهر نفسی صد غبار ازوست
7 اهلی تو طالع دل ما بین کزین چمن گل زان دیگران بود و زخم خار ازوست