- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این نیست عرق کز رخ آن ماه جبین ریخت خورشید فلک رشته پروین به زمین ریخت
2 دیگر مزن از صلح و صفا دم که حوادث در خرمن ابناء بشر آتش کین ریخت
3 زهری که ز سرمایه به دم داشت توانگر در کام فقیران به دم بازپسین ریخت
4 هر قطره شود بحری و آید به تلاطم این خون شهیدان که به نزهتگه چین ریخت
5 از نقشه گیتی شودش نام و نشان محو هر کس که پی محو بشر طرح چنین ریخت
6 با اشک روان توده زحمتکش دنیا در دامن صد پاره خود در ثمین ریخت
7 هر خاک مصیبت که فلک داشت از این غم یکجا به سر فرخی خاک نشین ریخت