غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا از فرخی یزدی غزل 50

فرخی یزدی

آثار فرخی یزدی

فرخی یزدی

غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت

1 غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت با اهل وفا از چه دگر جور و جفا داشت

2 از کوی تو آن روز که دل بار سفر بست در هر قدمی دیده حسرت بقفا داشت

3 همچشمی چشمان سیاه تو نمی کرد در چشم اگر نرگس بیشرم، حیا داشت

4 هر روز یکی خواجه فرمانده ما گشت یک بنده در این خانه دو صد خانه خدا داشت

5 بی برگ و نوائی نفشارد جگر مرد نی با دل سوراخ، دو صد شور و نوا داشت

6 بشکست دلم را و ندانست ز طفلی کاین گوهر یکدانه چه مقدار بها داشت

7 با دست تهی پا بسر چرخ برین زد چون فرخی آن رند که با فقر غنا داشت

عکس نوشته
کامنت
comment