- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح نتابیده هنوز آفتاب وانشده دیدۀ نرگس ز خواب
2 تازه گُلِ آتَشیِ مُشک بوی شُسته ز شبنم به چمن دست و روی
3 منتظرِ حولۀ بادِ سَحَر تا که کند خشک بدان رویِ تر
4 ماه رُخی چشم و چراغ سپاه نایب اوّل به وِجاهت چو ماه
5 صاحبِ شمشیر و نشان در جمال بندۀ مِهمیزِ ظریفش هِلال
6 نجم فلک عاشق سردوشیاش زهره طلبکارِ همآغوشیاش
7 نَیِّر و رَخَشان چو شَبه چَکمهاش خفته یکی شیر به هر تُکمهاش
8 دوخته بر دورِ کلاهش لبه وان لبه بر شکلِ مَهِ یک شبه
9 بافته بر گردنِ جانها کمند نامِ کمندش شده واکسیل بند
10 کرده منوچهر پدر نامِ او تازهتر از شاخِ گل اندامِ او
11 چشم بمالید و برآمد ز خواب با رخِ تابندهتر از آفتاب
12 روز چو روزِ خوشِ آدینه بود در گروِ خدمتِ عادی نبود
13 خواست به میلِ دل و وفقِ مرام روزِ خوشِ خویش رسانَد به شام
14 چون ز هوسهایِ فزون از شمار هیچنبودش هوسی جز شکار
15 اسب طلب کرد و تفنگ و فشنگ تاخت به صحرا پیِ نخجیر و رنگ
16 رفت کند هرچه مَرال است و میش برخیِ بازویِ توانایِ خویش