صبح نتابیده هنوز آفتاب از ایرج میرزا مثنوی 1

ایرج میرزا

آثار ایرج میرزا

ایرج میرزا

صبح نتابیده هنوز آفتاب

1 صبح نتابیده هنوز آفتاب وانشده دیدۀ نرگس ز خواب

2 تازه گُلِ آتَشیِ مُشک بوی شُسته ز شبنم به چمن دست و روی

3 منتظرِ حولۀ بادِ سَحَر تا که کند خشک بدان رویِ تر

4 ماه رُخی چشم و چراغ سپاه نایب اوّل به وِجاهت چو ماه

5 صاحبِ شمشیر و نشان در جمال بندۀ مِهمیزِ ظریفش هِلال

6 نجم فلک عاشق سردوشی‌اش زهره طلبکارِ هم‌آغوشی‌اش

7 نَیِّر و رَخَشان چو شَبه چَکمه‌اش خفته یکی شیر به هر تُکمه‌اش

8 دوخته بر دورِ کلاهش لبه وان لبه بر شکلِ مَهِ یک شبه

9 بافته بر گردنِ جان‌ها کمند نامِ کمندش شده واکسیل بند

10 کرده منوچهر پدر نامِ او تازه‌تر از شاخِ گل اندامِ او

11 چشم بمالید و برآمد ز خواب با رخِ تابنده‌تر از آفتاب

12 روز چو روزِ خوشِ آدینه بود در گروِ خدمتِ عادی نبود

13 خواست به میلِ دل و وفقِ مرام روزِ خوشِ خویش رسانَد به شام

14 چون ز هوس‌هایِ فزون از شمار هیچ‌نبودش هوسی جز شکار

15 اسب طلب کرد و تفنگ و فشنگ تاخت به صحرا پیِ نخجیر و رنگ

16 رفت کند هرچه مَرال است و میش برخیِ بازویِ توانایِ خویش

عکس نوشته
کامنت
comment